حاشیه نشینی در علم چیست؟ - تحلیلی جامعه شناختی از عملکرد دانشگاهها و دانشگاهیان ایران
به قلم کوروش برارپور
حاشیه نشینی در علم از ویژگی های دوران رشد سریع علم در جوامعِ «بد توسعه یافته» و درحال گذاری چون ایران محسوب می شود. در این دوره از چرخه ی حیات اجتماعی علم، معمولا نرخ رشد و میانگین حجم جمعیت دانشگرانِ عمدتا کجرو و نابالغی که با مقوله ی «علم مدرن» آشنایی چندانی ندارند فراجهشی ناگهانی می یابد، همانگونه که گسترش شهرنشینی نیز موجب رشد سریع جمعیت کلان شهرها و در نتیجه، رشد شتابان حاشیه نشینی در پیرامون آنها می شود!
مُلهم از پیامدهای ناشی از شهرنشینی، یافته های نگارنده نشان می دهد: رشد سریع علم و توسعه ی بی ریخت و نامنظم(یا پارتیزانیِ) علم در ایران و جاذبه های ناشی از داشتن مدرک و عنوانهای کاذب و ساختگی(چون دکتر، مهندس، استاد و پروفسور) در بین عوام و اجتماعات سیاسی نیز موجب افزایش نرخ رشد مهاجرت سازمانی از نهادهای قدرت و ثروت به نهادهای علمی و تربیتی(چون دانشگاهها) می شود. طبیعتا این مهاجرت ها نیز در درون و بیرون از نهادهای علمی و تربیتی، سکونتگاه های حاشیه ایی را ایجاد می کنند که سبب بروز پدیده ای می شود که نگارنده در مقالاتش، از آن تحت عنوان «حاشیه نشینی در علم» یاد کرده است.
بارزترین ویژگی «توسعه ی پارتیزانیِ علم» در مرحله ی رشد سریعش که حاشیه نشینی را درپی دارد تبعیض، بی عدالتی و نابرابری فرصتها برای بازیگران توسعه در حوزه ی توسعه علم است. بگونه ای که این تبعیض، بی عدالتی و نابرابری ها سبب می شوند تا سه عنصر کلیدی توسعه علم شامل: 1. انسان دانا و توانا، 2. قابلیتها(و برنامه ها)ی توسعه و 3. فضای عملیاتی توسعه(که همانا ساختارهای سازمانی و ظرفیتهای فیزیکی هستند) به شکل منطقی با یکدیگر آمایش یا ترکیب نشوند و به حاشیه ها هدایت شوند.
در واقع، با الهام گیری از نظریه ی «مرکز- پیرامون» یا «هسته- حاشیه»ی فریدمن، یافته های تکمیلی نگارنده نشان می دهد: هرگاه دانشگاهها و مراکز پژوهشی و آموزشی بعنوان مرکز ثقل یا هسته ی اصلی نظام علم و فناوری جامعه ای در جذب دانشگران توانای شان عاجز باشند و یا به جذب برنامه ریزی شده ی دانشگران ناتوان(و کجرو) و دفع عَمدی دانشگران توانای شان مبادرت ورزند، با تاخیرهای زمانی، یک شیب اجتماعی رو به پایین از مرکز یا هسته ی اصلیِ(غالبا ضعیف) بسوی پیرامون ها و سکونتگاه های حاشیه ای جامعه علمی چون بنگاه های: پروپوزال سازی، مدرک سازی و مدرک فروشی، پایان نامه فروشی و مقاله نویسی که در قالب هسته های فرعیِ(به ظاهر قوی) عمل می کنند، جریان می یابد!
بر اساس یافته های نگارنده: حاشیه نشین ها در علم عمدتا کسانی هستند که به دلایل گوناگون، یا نمی توانند جذب نظام علم و فناوری ملی و بین المللی شوند و یا به ناحق و به اشتباه جذب می شوند! حاشیه نشین ها اغلب، سکونتگاه های خود را در حاشیه ی هسته های اصلی جوامع علمی(چون دانشگاهها) بگونه ای جانمایی می کنند که بصورت نامتعارف، غیرقانونی و زننده ای به مشتریان شان سرویس می دهند.
حاشیه نشینی در علم بیش از آنکه(و پیش از آنکه) ریشه در جاذبه های حاصل از داشتن مدارک دانشگاهی یا مدارج آکادمیک داشته باشد، ریشه در فقر ذهنی و اقتصادی حاشیه نشین هایی دارد که به سبب تحمیل آن فقر از سوی ساختارهای سیستمی معیوبِ جامعه ی علمی بر فرد حاشیه نشین، وی را از سکونتگاه های رسمی علم(شامل دانشگاهها) به بیرون رانده و سپس به سکونتگاه های غیررسمیِ علم(حاشیه ها) هدایت می کند. ساختارهای سیستمی معیوبِ جامعه ی علمی نیز زائیده ی شرایط اولیه ی نامطلوب نظام کشورداری جامعه ای است که فرد حاشیه نشین در آن(جامعه)، زیست اجتماعی دارد.
بر اساس یافته های نگارنده: حاشیه نشین ها به دلیل تقلبی، جعلی و نمایشی بودن بروندادهای علمی شان یا به دلیل غصبی بودن مالکیت معنوی آثارشان اغلب، از یکسو به دلیل عدم سازگاری با جامعه ی علمی ملی و ازسوی دیگر به سبب حساسیت های اخلاقی اجتماعات علمی بین المللی، توسط اعضای آن اجتماعات معتبر طرد یا پس زده می شوند. بنابراین حاشیه نشین ها از این جهت نیز، به دلیل عدم توانایی در سازگاری و هماهنگی با مناسبات رسمی علم، جذب فضای عملیاتی توسعه نمی شوند و چه ازجهت فضا(و مکان) و چه به لحاظ سبک زندگی علمی و زیست اجتماعی، با حاشیه ها خو می گیرند!
حاشیه نشین ها که رفتاری شبیه به «غُربتی»ها از خود به نمایش می گذارند در قالب نقش هایی چون پرسه زن علمی، روسپی علمی، جاسپار علمی، کارگزار علمی و مدیر لااُبالی در سکونتگاه های رسمی علم(چون دانشگاهها) و سکونتگاه های غیررسمی علم(چون بنگاههای پایان نامه فروشی)؛ ارزشهای ضعیف، منفی و اشتباه را در جامعه رواج می دهند.