برای اینکه بهترین شرکت باشید،بایدابتدا بین کارمندان خوب خود بهترین باشید
از دست دادن یک کارمند خوب اتفاق بسیار وحشتناکی است. نمی توان هزینه هایی که برای پیدا کردن، آشنا و منطبق کردن با محیط و آموزش دادن به کارمندان جدید وجود دارد را نادیده گرفت. تازه تردید وجود دارد که کارمندان جدید چطور از پس کار برآیند. سختی و فشارِ کاری که روی دیگر کارمندانتان است تا جایگاه خالی پر شود هم از دیگر مشکلات است.
بعضی اوقات دلیل قوی و قانع کننده ای داریم: مثلاً اینکه شخص به درد تیم نمی خورد و مخرب است، یا برای رفتن اش دلایل شخصی و خانوادگی دارد یا پیشنهاد کاری بهتری به او داده شده است. در چنین مواردی، حتی اگر این تغییر سخت هم باشد، به نظر کاملا درست می رسد.
اما بقیه چی؟
نگه داشتن بهترین کارمندان یعنی اینکه بفهمیم دلیل رفتن شان چیست. ما در ذیل هفت دلیل اصلی را بررسی می کنیم:
ایستایی و یکنواختی کار: اغلب افراد دوست ندارندفکر کنند که در یک کار یکنواخت قفل شده اند و در 20 تا 40 سال آینده به یک جا می آیند و یک کار می کنند. افراد دوست دارند احساس کنند که هنوز جلو می روند و در زندگی حرفه ای شان پیشرفت می کنند. دوست دارند چیزی باشد که بدان اشتیاق داشته باشند. اگر نردبان ترقی شغلی یا ساختاری برای پیشرفت وجود ندارد، می دانند که باید جای دیگر دنبالش بگردند. اما در صورت وجود این پیش شرط ها، آفت هایی دل زده شدن، نارضایتی و بی میلی که بر عملکرد و روحیه کلی تیم اثر می گذارد دور خواهد شد.
کار بیش از حد: بعضی از دوره های استرس و احساس پریشانی در زمان هایی است که حجم کار زیاد است. یادمان باشد که هیچ چیز مثل کار بیش از حد، بهترین کارمندان ما را از بین نمی برد. اغلب بهترین کارمندانند که بیشترین توانایی و حس تعهد را به کار نشان می دهند. هرچه متعهدتر و وظیفه شناس تر باشی، کار بیشتری روی دوشت است. وقتی متوجه شوند که روز به روز بیشتر و بیشتر کار می کنند و خبری از ترفیع و اضافه حقوق هم نیست، احساس می کنند که دارند بیش از حد مورد استفاده قرار می گیرند و چه کسی می تواند آن ها را مقصر بداند؟ شما هم همین حس را خواهید داشت.
تصورات مبهم: خسته کننده ترین چیز محیط کاری است که پُر از تصورات و رویاهای بزرگ و تعریف نشده باشد، به خصوص وقتی که هیچ تلاشی برای حرکت به سمت این آرزوها و تبدیل آن ها به اهداف استراتژیک و دست یافتنی وجود نداشته باشد. بدون وجود داشتن این تلاش برای حرکت، این ها فقط حرف است. کدام فردِ بااستعدادی می خواهد وقت و انرژی اش را در تحققِ چیزهای تعریف نشده تلف کند؟ افراد دوست دارند بدانند که برای خلق چیزی کار می کنند، نه فقط وقت خود را می گذرانند.
ارزشی که برای افراد قائل هستید: وقتی یک شرکت پائین ترین سطحش را هم از اعضایش با ارزش تر می داند، بهترین افراد به جاهای دیگر می روند وآنهایی که باقی می مانند یا متوسط اند یا بی تفاوت. نتیجه ی کار این می شود که عملکرد ضعیف، روحیه ی پائین و حتی مشکلات انضباطی به عادت تبدیل می شود. البته که چیزهایی مثل سود، بازده، رضایت مندی ذی نفعان و بهره وری مهم هستند اما موفقیت نهایتاً بسته به نوع افرادی است که آنجا کار می کنند.
نبود شناخت: حتی از خود گذشته ترین افراد، دوست دارند که شناخته شوند و برای کاری که به نحو احسنت انجام داده اند مورد تقدیر قرار بگیرند. این خصیصه بخشی از فطرت انسان است. وقتی نمی توانید کارمندان را بشناسید، نه تنها در انگیزه دادن به آنها شکست خورده اید، بلکه به موثرترین شکل از تلاش برای عملکرد بی نقص و عالی جلوگیری کرده اید. حتی اگر توان افزایش حقوق یا پرداخت پاداش ندارید، روش های متفاوت و کم هزینه ای وجود دارد تا نشان دهید که به شناخت رسیده اید، حتی یک تشکر خشک و خالی کفایت می کند. بدانید که افراد اگر بفهمند که بهشان توجه نمی شود، به کارشان اهمیت نمی دهند.
نبود اعتماد: کارمندان شما دیدگاه و نظری راجع به رفتار شما دارند و در مقابل تعهدات شما آن را می سنجند. اگر ببینند شما با همکاران و تامین کنندگان رفتار غیراخلاقی دارید، به سهام داران و ذی نفعان شرکت دروغ می گویید، سر مشتریان کلاه می گذارید یا زیر حرفتان می زنید، بهترین و معتقدترین آنها به شما نیز خواهند رفت. بقیه که احتمالا بدترین ها هستند، خواهند ماند و سیستم رفتاری شما را پی خواهند گرفت.